وکیل پایه یک دادگستری 09127045177عباسیان

قبول وکالت در کلیه دعاوی با حق الوکاله مناسب 09127045177

وکیل پایه یک دادگستری 09127045177عباسیان

قبول وکالت در کلیه دعاوی با حق الوکاله مناسب 09127045177

وکیل پایه یک دادگستری  09127045177عباسیان

وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی 09127045177 آقای عباسیان

انجام طلاق توافقی با کمترین هزینه و سریع ترین زمان بدون حضور زوحین

تخصص : حقوقی(املاک،مطالبات) کیفری(کلیه ی جرایم) خانوادگی(تمکین،مطالبه نفقه،مهریه،اجرت المثل،فسخ نکاح،طلاق و....) امور حسبی(ارث،وصیت،تقسیم ماترک،مطالبه سهم الارث و...) مواد مخدر و قاچاق کالا و....
وکیل دادگستری 09127045177 عباسیان

برای مشاوره و خدمات آنلاین حقوقی (محاسبه دیه ، محاسبه مهریه ، مشاوره حقوقی ، مشاوره حقوقی تلفنی ، مشاوره حقوقی حضوری ، ارزیابی رایگان پرونده حقوقی ، روزنامه رسمی (استعلام شرکت)) با شماره تماس : 09127045177 عباسیان

قبول وکالت در کلیه دعاوی حقوقی ؛ کیفری ؛خانوادگی؛ ثبتی ؛

آدرس :تهران نارمک؛ خیابان رسالت چهارراه سرسبز خیابان آیت جنوب نبش مترو سرسبز پلاک ٧١٥ طبقه ٣ واحد ٥
09127045177 آقای عباسیان

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

فسخ نکاح

فسخ نکاح   

 فسخ عقدازدواج

در یک مورد زوج به علت جنون زوجه، تقاضای فسخ نکاح را نموده و پس از طرح دعوی در دادگاه با هم توافق نموده و در حال حاضر با هم زندگی می‌نمایند، آیا زوج می‌تواند کماکان از خیار فسخ مذکور استفاده نماید؟


نظریه مشورتی اداره کل حقوقی قوه قضاییه

 شماره ۷۹۳۹/۷ - ۱۳۸۳/۱۰/۲۲



مطابق ماده۱۱۳۱ قانون مدنی (خیار فسخ فوری است و اگر طرفی که حق فسخ دارد، بعد از اطلاع به علت فسخ، نکاح را فسخ نکند، خیار او ساقط می‌شود...) و چون حسب مدلول استعلام زوج به علت جنون زوجه بدواً تقاضای فسخ نکاح را نموده و پس از طرح دعوی در دادگاه با یکدیگر صلح و سازش کرده‌اند و اکنون نیز با هم زندگی می‌نمایند، لذا تقاضای بعدی فسخ نکاح زوج با فوریت خیار فسخ نکاح مغایرت دارد و این موضوع در صورتی صحیح است که سازش طرفین متضمن انصراف از دعوی فسخ باشد ولی اگر سازش طرفین متضمن انصراف از فسخ نکاح نباشد و رسیدگی به دعوی فسخ پیگیری شده باشد، رسیدگی به آن لازم است

مواردی که زن میتواند طلاق بگیرد

طلاق از طرف زوجه  

طلاق یک طرفه

زن در چه مواردی می‌تواند تقاضای طلاق کند؟ 


🔷 ۱۲ شرط است که زن به موجب آن مى تواند از ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ تقاضاى طلاق نماید این شروط به شرح ذیل می باشد:


۱- در صورت خودداری شوهر از دادن خرجی زن و انجام سایر حقوق واجب زن به مدت ۶ ماه.


۲- دومین شرط ذکر شده در عقدنامه که به زن اجازه طلاق می‌دهد، بدرفتاری زوج است به حدی که ادامه زندگی را برای زوجه غیر قابل تحمل کند.


۳- سومین شرطی که با وجود آن زن اختیار طلاق دارد، بیماری خطرناک غیر قابل درمان مرد است در حدی که سلامت زن را به خطر اندازد.


۴- شرط چهارم دیوانه بودن مرد است در زمانی که امکان فسخ وجود ندارد.


۵- پنجمین شرط مندرج در عقدنامه، اشتغال مرد به کاری است که به حیثیت و آبروی زن و مصالح خانوادگی او لطمه بزند در این صورت زن می‌تواند تقاضای طلاق کند.


۶- محکومیت شوهر به مجازات ۵ سال حبس یا بیشتر، یا به جزای نقدی که بر اثر ناتوانی از پرداخت، منجر به ۵ سال بازداشت شود یا به حبس و جزای نقدی که مجموعاً منتهی به ۵ سال بازداشت یا بیشتر شود و حکم مجازات در حال اجرا باشد نیز یکی دیگر از شروط ضمن عقد نکاح است که به زن امکان مطلقه شدن را می‌دهد.


۷- ابتلاء زوج به هر گونه اعتیاد مضری که به تشخیص دادگاه به اساس زندگی خانوادگی خللی وارد آورد و ادامه زندگی را برای زوجه دشوار کند مانند اعتیادی که منجر به بیکاری مرد، فروش اثاثیه منزل و وارد نمودن ضرر به سلامت جسمی و روحی زن و فرزند شود.


۸- چنانچه زوج زندگی خانوادگی را بدون عذر موجه ترک کند یا اینکه ۶ ماه متوالی بدون عذر موجه غیبت کند، زن می‌تواند با مراجعه به دادگاه و بدون حضور شوهر طلاق خود را ثبت کند.


۹- از جمله مواردی که دادگاه تقاضای زن را برای طلاق می‌پذیرد و در عقدنامه نیز ذکر شده، محکومیت قطعی زوج بر اثر ارتکاب به جرم و اجرای هر گونه مجازات اعم از حد و تعزیر است که مغایر با حیثیت و شئون خانوادگی زن باشد تشخیص این امر نیز با توجه به وضع و موقیعت زن و عرف و موازین دیگر با دادگاه است.


۱۰- دهمین شرط از شروط دوازده گانه عقد نکاح، بچه‌دار نشدن مرد پس از گذشت ۵ سال از زندگی مشترک به جهت عقیم بودن یا عوارض جسمی دیگر است که در این صورت زن می‌تواند تقاضای طلاق کند.


۱۱- همچنین چنانچه زوج مفقودالاثر شود و ظرف ۶ ماه پس از مراجعه زوجه به دادگاه پیدا نشود نیز دادگاه حکم طلاق را صادر می‌کند.


۱۲- آخرین شرطی که زوج در عقدنامه آن را امضا می‌کند و اختیار طلاق را به همسرش می‌دهد، ازدواج مجدد مرد بدون اجازه همسر است 

قبول وکالت در کلیه دعاوی توسط وکیل پایه یک دادگستری ٠٩١٢٧٠٤٥١٧٧


قانون اخذ کیفیت پروانه وکالت دادگستری

تخلفات انتظامی وکلا

‌قانون کیفیت اخذ پروانه وکالت دادگستری
‌ماده 1- از تاریخ تصویب این قانون کانونهای وکلای دادگستری جمهوری اسلامی ایران
مکلفند حداقل یکبار در سال نسبت به پذیرش متقاضیان‌پروانه کارآموزی وکالت از طریق
آزمون با آگهی در جراید اقدام نموده و حداکثر ظرف مدت شش ماه پس از برگزاری آزمون
ضمن اعلام نتایج قطعی‌نسبت به صدور پروانه کارآموزی وکالت برای پذیرفته‌شدگان
اقدام نمایند.
‌تبصره - تعیین تعداد کارآموزان وکالت برای هر کانون بر عهده کمیسیونی متشکل از
رییس کل دادگستری استان، رییس شعبه اول دادگاه انقلاب و‌رییس کانون وکلای مربوط
می‌باشد که به دعوت رییس کانون وکلای هر کانون، حداقل یکبار در سال تشکیل و اتخاذ
تصمیم می‌نماید.
‌ماده 2- برای اشخاصی پروانه کارآموزی وکالت صادر می‌شود که علاوه بر دارا بودن
دانشنامه لیسانس یا بالاتر حقوق یا فقه و مبانی حقوق اسلامی‌یا معادل آن از دروس
حوزوی و دانشگاهی دارای شرایط ذیل باشند:
‌الف - اعتقاد و التزام عملی به احکام و مبانی دین مقدس اسلام.
ب - اعتقاد و تعهد به نظام جمهوری اسلامی ایران، ولایت فقیه، قانون اساسی.
ج - نداشتن پیشینه محکومیت موثر کیفری.
‌د - نداشتن سابقه عضویت و فعالیت در گروههای الحادی و فرق ضاله و معاند با اسلام
و گروههایی که مرامنامه آنها مبتنی بر نفی ادیان الهی‌می‌باشد.
ه- عدم وابستگی به رژیم منحوس پهلوی و تحکیم پایه‌های رژیم طاغوت.
‌و - عدم عضویت و هواداری از گروهکهای غیر قانونی و معاند با جمهوری اسلامی ایران.
‌ز - عدم اعتیاد به مواد مخدر و استعمال مشروبات الکلی.
‌تبصره 1 - کانونهای وکلا مکلفند به منظور احراز شرایط فوق از مراجع ذیصلاح مربوطه
استعلام نمایند و مراجع مزبور مکلفند حداکثر ظرف‌مدت 2 ماه پاسخ لازم را اعلام
نمایند.
‌تبصره 2 - برای اشخاصی که مطابق قانون از کارآموزی معاف هستند در صورتی پروانه
وکالت صادر می‌شود که دارای شرایط این ماده باشند.
‌تبصره 3 - مدت کارآموزی اعضای هیات علمی دانشکده‌های حقوق نصف مدت سایر کارآموزان
خواهد بود.
‌تبصره 4 - اقلیتهای مذهبی رسمی از دارا بودن شرایط مندرج در بند (‌الف) مستثنی
می‌باشند.
‌تبصره 5 - اعتبار پروانه وکالت سه سال است و تمدید آن منوط به درخواست متقاضی
می‌باشد. هرگاه وکیلی فاقد یکی از شرایط این قانون‌تشخیص داده شود، کانون موظف است
موضوع و دلایل آنرا به دادگاه انتظامی وکلا ، اعلام و درخواست رسیدگی نماید.
دادگاه مذکور پس از رسیدگی‌نسبت به تمدید یا عدم تمدید پروانه رای مقتضی صادر
میکند. پروانه این اشخاص تا صدور حکم قطعی معتبر خواهد بود مگر در مواردی که
دادگاه با‌توجه به ضرورت حکم تعلیق صادر نماید.
‌ماده 3 - سی درصد (30%) سهمیه مورد نیاز کانون وکلای هر حوزه به ایثارگران
(‌رزمندگانی که شش ماه سابقه حضور داوطلبانه در جبهه جنگ‌داشته و یا در اسارت دشمن
بوده‌اند و یا جانبازان 25% و بالاتر و بستگان درجه اول شهدا و جانبازان 50% به
بالا) اختصاص می‌یابد که از بین ایثارگرانی‌که بیشترین نمره را آورده‌اند انتخاب
خواهند شد.
‌تبصره - استفاده از این سهمیه مانع از پذیرش ایثارگرانی که نمره قبولی سهمیه آزاد
را آورده‌اند نمی‌باشد.
‌ماده 4 - اعضای هیات مدیره (‌اعم از اصلی و علی‌البدل) کانون وکلا از بین وکلای
پایه یک هر حوزه که علاوه بر دارا بودن شرایط مندرج در‌بندهای (‌الف) تا (‌ز) ماده
(2) واجد شرایط زیر باشند، برای مدت دو سال انتخاب می‌گردند:
‌الف - داشتن حداقل 35 سال سن.
ب - حداقل هشت سال سابقه وکالت یا چهار سال قضاوت به انضمام چهار سال وکالت داشته
و از طرف دادگاه انتظامی صلاحیت قضایی آنها‌سلب نشده باشد.
ج - عدم محکومیت انتظامی در جه 4 و بالاتر.
‌د - عدم اشتهار به فساد اخلاق (‌سوء شهرت)
ه- عدم ارتکاب اعمال خلاف حیثیت و شرافت و شوون شغل وکالت.
‌تبصره 1 - مرجع رسیدگی به صلاحیت نامزدها، دادگاه عالی انتظامی قضات بوده که مکلف
است ظرف حداکثر دو ماه ضمن استعلام سوابق از‌مراجع ذیربط، صلاحیت آنان را بررسی و
اعلام نظر کند و مراجع ذیصلاح قانونی که از نامزدها، سوابق یا اطلاعاتی دارند در
صورت استعلام موظف به‌اعلام آن می‌باشند.
‌تبصره 2 - انتخاب اعضای هیات مدیره کانون بطور متوالی برای بیش از دو دوره ممنوع
می‌باشد.
‌تبصره 3 - وزارت دادگستری موظف است حداکثر ظرف مدت شش ماه از تاریخ تصویب این
قانون انتخابات کانونهای وکلای دادگستری را‌براساس این قانون تجدید نماید.
‌ماده 5 - در صورت تخلف هریک از اعضای هیات مدیره کانونهای وکلای دادگستری از مفاد
این قانون به حکم دادگاه عالی انتظامی قضات علاوه‌بر محرومیت دایم از عضویت در
هیاتهای مدیره کانونهای وکلا به انفصال از وکالت به مدت دو تا پنج سال محکوم
خواهند شد.
‌ماده 6 - وکلا نمی‌توانند در غیر از محلی که برای آنجا پروانه وکالت دریافت
کرده‌اند دفتر وکالت تاسیس نمایند و همچنین نمی‌توانند عملا فعالیت‌وکالتی خود را
در محل دیگری متمرکز نمایند. تخلف از این حکم مستوجب مجازات انتظامی درجه 3 در
نوبت اول و درجه 4 در نوبت دوم و درجه 5‌در نوبت سوم خواهد بود. به این تخلف در
دادسرا و دادگاه انتظامی کانونی رسیدگی خواهد شد که تخلف در حوزه آن انجام شده
است.
‌در صورت عدم توجه و رسیدگی کانون اخیر، کانون متبوع وکیل مزبور نیز حق رسیدگی
خواهد داشت.
‌تبصره 1 - ادامه وکالت در پرونده‌هایی که قبل از تصویب این ماده مطرح گردیده و
همچنین با اجازه کانون وکلای متبوع، وکالت از خویشاوندان تا‌درجه سوم از شمول این
ماده مستثنی است . در صورتی که حوزه اخیر تابع کانون وکلای دیگری باشد اجازه کانون
مزبور نیز لازم است.
‌تبصره 2 - محدوده حوزه هر کانون به پیشنهاد وزیر دادگستری و تصویب رییس قوه
قضاییه مشخص خواهد شد.
‌تبصره 3 - کارآموزان وکالت در دوران کارآموزی باید حسن اخلاق و حسن رفتار داشته
باشند چنانچه به تشخیص کمیسیون کارآموزی خلاف آن‌احراز شود با تایید رییس کانون و
رای دادگاه انتظامی کانون پروانه کارآموزی آنان ابطال خواهد شد.
‌کارآموزان وکالت قبل از اخذ پروانه وکالت حق وکالت در دعاویی که مرجع تجدیدنظر از
احکام آنها دیوان عالی کشور می‌باشد را ندارند.
‌تبصره 4 - کسانی که دارای رتبه قضایی بوده‌اند به مدت سه سال در آخرین محل خدمت
خود حق وکالت نخواهند داشت. متخلف از این مقرره به‌ترتیب تکرار مستوجب مجازاتهای
درجه 3 الی 6 خواهد بود.
‌ماده 7 - از تاریخ تصویب این قانون کلیه قوانین و مقررات مغایر با آن لغو
می‌گردد.
‌تاریخ تصویب 1376.1.17
‌تاریخ تایید شورای نگهبان 1376.1.19

تخلفات انتظامی وکلا
 
مجازاتهای انتظامی به قرار ذیل است:
١-اخطار کتبی
٢-توبیخ با درج در پرونده
٣-توبیخ با درج در روزنامه رسمی و مجله کانون
٤-تنزل درجه
٥-ممنوعیت از سه ماه تا سه سال
٦-محرومیت دائم از شغل وکالت
 
تخلف از نظاماتی که کانون برای وکلا تعیین مینماید مستوجب مجازات انتظامی درجه ١ و ٢ است.
 
 مصادیق و اعمال مستوجب مجازات انتظامی درجه ٣:
·        انجام وکالت بدون تمدید پروانه
·        تجاهر به مسکر و مواد مخدره و مراوده در اماکن فساد
·        عدم حضور در جلسات دادگاه بدون عذر موجه
·        عدم قبول مراسلات کانون و امتناع از دادن رسید در قبال آنها
·        عدم ارائه رسید در قبال وجوه و اموال و اسناد دریافتی از موکل
·        عدم رعایت تقدم در جلسات محاکمه ای که همزمان هستند یا عدم رعایت تقدم محاکمات کیفری
·        وکالت در محلی که وکیل در زمان اشتغال به خدمت قضایی در آنجا شاغل بوده برای بار اول
·        تمرکز فعالیت وکالتی و یا تاسیس دفتر وکالت در غیر از محل مجاز برای بار اول
 
 
مصادیق و اعمال مستوجب مجازات انتظامی درجه ٤:
·        عدم ارائه رسید در قبال وجوه و اموال و اسناد دریافتی ازموکل
·        تجاهر به مسکر و مواد مخدره و مراوده در اماکن فساد
·        انجام وکالت بدون تمدید پروانه
·        عدم حضور در جلسات دادگاه بدون عذر موجه
·        اشتغال به شغل وکالت و مداومت در انجام آن
·        معرفی خود با درجه بالاتر
·        تحصیل وکالت با توسل به وسایل فریبنده
·        تحصیل وجه یا مال یا سند دیگری زائد بر حق الوکاله قراردادی، یا تعرفه ای( در مواردیکه قراردادی در بین نیست)
·        عدم اطلاع استعفا به دادگاه و موکل یا استعفا در زمانی که موکل مجال کافی برای معرفی وکیل جدید ندارد
·        قبول وکالت در دعاوی که وکیل قبلا با سمت قضایی یا داوری در آن دخالت داشته است
·        قبول وکالت علیه ارگانهای دولتی  که  وکیل سنت وکالت یا مشاوره آن اداره را دارد
·        استعفاء از وکالت و قبول مجدد آن  یا اعمال مشابه به منظور اطاله دادرسی
·        اظهارات غیر محترمانه نسبت به محاکم و مقامات رسمی و همکاران و اصحاب دعوی و سایر اشخاص
·        عدم آگاه نمودن موکل به منظور پرداخت هزینه های پرونده که موجب تضییع حق موکل گردد
·        وکالت در محلی که وکیل در زمان اشتغال به خدمت قضایی در آنجا شاغل بوده برای بار دوم
·        تقدیم عرضحالی که از حیث تمبر ناقص است
·        تمرکز فعالیت وکالتی و یا تاسیس دفتر وکالت در غیر از محل مجاز برای بار دوم
 
 
مصادیق و اعمال مستوجب مجازات انتظامی درجه ٥:
·        قبول وکالت بصورت تصنعی (در ظاهر بنام دیگری در باطن برای خود)
·        افشاء اسرار موکل
·        تخلف از قسم
·        عدم تحویل یک نسخه از وکالتنامه به موکل برای باراول
·        وکالت در محلی که وکیل در زمان اشتغال به خدمت قضایی در آنجا شاغل بوده برای بار سوم
·        عدم تحویل پروانه به کانون بعد از اعلام کانون مبنی بر تعلیق پروانه
·        شرکت در مدعی به
·        انتقال قرارداد حق الوکاله به دیگری
·        تمرکز فعالیت وکالتی و یا تاسیس دفتر وکالت در غیر از محل مجاز برای بار سوم
 
 
مصادیق و اعمال مستوجب مجازات انتظامی درجه ٦:
·        مواضعه و تبانی با طرف دعوی و خیانت به موکل
·        قبول وکالت علیه موکل سابق در همان موضوعی که وکالت آنرا بعهده داشته است
·        تحصیل پروانه وکالت بدون داشتن شرایط مقرره و یا فاقد شرایط مذکور شدن
·        اثبات خلاف عذری که وکیل برای عدم حضور در دادگاه یا دادسرا یا دادگاه انتظامی اظهار نموده
·        عدم تحویل یک نسخه از وکالتنامه به موکل برای بار دوم
·        وکالت در محلی که وکیل در زمان اشتغال به خدمت قضایی در آنجا شاغل بوده برای بار چهارم
·        عدم تحویل پروانه به کانون پس از اعلام کانون مبنی بر تعلیق پروانه
·        شرکت در مدعی به
·        انتقال قراردادحق الوکاله به دیگری

قبول وکالت در کلیه دعاوی توسط وکیل پایه یک دادگستری ٠٩١٢٧٠٤٥١٧٧

حذف نام همسر از شناسنامه

حذف نام همسر از شناسنامه  

حذف نام همسر اول از شناسنامه با انتخاب همسر دوم و ثبت رسمی ازدواج و ثبت شدن نام او در شناسنامه امکان پذیر است


مطابق قانون چنانچه فردی با همسرش متارکه کرده باشد، با انتخاب همسر دوم و ثبت رسمی ازدواج و ثبت شدن نام او در شناسنامه اش می تواند به اداره ثبت احوال مراجعه و درخواست برای حذف نام همسر اول را ارائه دهد.



حذف نام همسر از شناسنامه بعد از طلاق


حذف نام همسر اول از شناسنامه 



هرچند که این مقررات خالی از اشکال نیست؛ اما به نظر می رسد که فواید آن بیش از مضرات آن خواهد بود.


حذف نام زن از شناسنامه مرد


مطابق این مقرره چنانچه فردی با همسرش متارکه کرده باشد با انتخاب همسر دوم و ثبت رسمی ازدواج و ثبت شدن نام او در شناسنامه اش می تواند به اداره ثبت احوال مراجعه و درخواست برای حذف نام همسر اول را ارائه دهد. 


در رابطه با این مقرره توجه به چند نکته قابل توجه است:


1. حذف نام همسر اول از شناسنامه منوط به انتخاب همسر دوم و نیز ثبت رسمی ازدواج و ثبت نام ایشان در شناسنامه فرد است. بنابراین به صرف انتخاب همسر و معرفی آن نمی توان از این مقرره قانونی استفاده کرد. 


2. اما در پاسخ معترضان به این مقرره باید بیان داشت که حذف نام از شناسنامه در این مورد صرفاً پس از وقوع ازدواج دوم و ثبت آن صورت می گیرد، لذا همسر دوم از ازدواج پیشین همسر خود مطلع خواهد شد. 


از طرفی دیگر اقدام به حذف نام همسر قبلی از شناسنامه علاوه بر کاهش بار روانی موجود، موجب ارائه راحت تر شناسنامه در جاهای مختلف است، چه اینکه عمدتاً مسائلی اینچنینی در زمره خصوصی ترین مسائل افراد است و دلیلی ندارد که همگان از آن ها با خبر باشند. این در حالی است که با صدور گواهی تجرد باید بیان داشت که زن و مرد پیش از ازدواج می توانند با اخذ گواهی تجرد از ازدواج قبلی همسر آینده خود مطلع شوند. 


3. از اطلاق واژه همسر دوم باید اینطور نتیجه گرفت که استفاده از این مقرره صرفاً در مورد اختیار نمودن همسر دوم امکان پذیر خواهد بود و نه ازدواج های بعدی، اما به نظر می رسد که علی رغم نقص این مقرره در این خصوص بتوان در ازدواج های بعدی نیز از مزایای این مقرره قانونی استفاده کرد.


حذف نام مرد از شناسنامه زن


مطابق آنچه گفته شد باید بیان داشت حذف نام زوج از شناسنامه زوجه تنها در صورتی امکان پذیر خواهد بود که در دوران عقد جدایی انجام شده باشد و دوشیزه بودن زوجه مطابق احکام قضایی و سند طلاق قابل استنباط باشد. 


این در حالی است که مطابق اطلاق عبارت و قید باکره بودن باید اینطور نتیجه گرفت، زنانی که ازدواج دوم و سوم دارند و نیز افرادی که ازدواج اولشان می باشد؛ اما باکره نمی باشند، نمی توانند ازین مقرره استفاده نمایند. 


اما در مورد حذف نام زن یا مردی که فوت نموده است باید بیان داشت که اگر همسر فردی فوت کند، در صورت ثبت شدن ازدواج، فرد می تواند با مراجعه به ادارات ثبت احوال نسبت به حذف نام همسر فوت شده از شناسنامه اش اقدام و نام همسر فوت شده را از شناسنامه اش حذف کند. 


این در حالی است که عمده ایرادی را که می توان نسبت به این مقرره وارد نمود این می باشد که هیچ اشاره ای به فرزندان نشده است، چه اینکه مطابق اطلاق مقرره فوق حذف نام زن یا مرد از شناسنامه دیگری یا خود حتی در صورت وجود فرزند نیز امکان پذیر خواهد بود، هرچند که نام پدر یا مادر در شناسنامه فرزندان درج خواهد شد.


قبول وکالت در کلیه دعاوی  توسط وکیل پایه یک دادگستری ٠٩١٢٧٠٤٥١٧٧

جعل عنوان و غصب عنوان

جعل عنوان 

 غصب عنوان 

براساس ماده 555 قانون مجازات اسلامی هر کس بدون سمت رسمی یا اذن از طرف دولت خود را در مشاغل دولتی اعم از کشوری یا لشکری و انتظامی که از نظر قانون مربوط به او نبوده دخالت دهد یا معرفی کند به حبس از شش ماه تا دو سال محکوم خواهد شد و چنانچه برای دخالت یا معرفی خود در مشاغل مزبور سندی جعل کرده باشد مجازات جعل را نیز خواهد داشت. 

مشاغل دولتی به آن دسته از مشاغل گفته می شود که متصدیان آنها از بودجه عمومی ارتزاق می کنند و اعتبار و قدرت شغلی خاصی از سوی قانونگذار به آنها داده شده است و همه این متصدیان یا در مقام اعمال حق حاکمیت دولت هستند یا در مقام اعمال حق تصدی و به همان اندازه اقتداری که قانون به افراد دولت یا به اصطلاح کارکنان داده به همان میزان نیز مسوولیت را برای آنها متذکر شده است و هر اقدام قانونی آنها اقدام دولتی محسوب می شود و در واقع آنها در حیطه صلاحیت قانونی خود نماینده دولت محسوب می شوند و در مقابل چنانچه کوچک ترین اقدام خلاف قانون یا سوءاستفاده از مقام از آنها سر بزند چهره دولت در نزد مردم خدشه دار می شود و در برخی مواقع هم خسارات مادی و معنوی ناشی از آن جبران ناپذیر است. 

با این اوصاف عده ای ازافراد از اعتمادی که مردم به کارکنان دولت دارند سوءاستفاده می کنند و با معرفی غیرواقعی خود به عنوان کارمند دولت (کشوری، لشکری و انتظامی) از اعتباری که قانون به سمت های دولتی داده استفاده مجرمانه می کنند و در این چارچوب متهمان انگیزه های متعددی را دنبال می کنند، مثلاً برخی برای استفاده از ارزش معنوی سمت دولتی در نزد مردم یا قرار دادن خود در موقعیت اجتماعی آن سمت و نشان دادن وجهه مثبت از خود در میان مردم اقدام به استفاده غیرقانونی از عنوان دولتی می کنند و برخی نیز برای رسیدن به مقاصد مالی و اخاذی و سرقت مقرون به آزار از مردم و تحصیل اموال نامشروع عنوان دولتی را جعل می کنند. 

برخی مواقع هم طرفینی که با هم اختلافات مالی دارند برای تسویه حساب های موردنظر خود با استفاده از افراد دیگر و غصب عنوان دولتی توسط آنها و با جلب غیرقانونی یا توقیف غیرقانونی طرف خود برای حل اختلاف مالی خود اقدام به اخذ سند و نوشته به نفع خود با زور و اجبار می کنند. البته از نظر قانون دخالت دادن یا صرف معرفی خود به عنوان مامور دولتی بدون تحقق نتایج مذکور در فوق برای تحقق بزه غصب یا جعل عنوان دولتی کافی است و چنانچه مرتکبین علاوه بر غصب عنوان دولتی جرائم دیگر از جمله سرقت، اخاذی و توقیف غیرقانونی را نیز مرتکب شوند به مجازات هر دو جرم محکوم می شوند و چنانچه در ارتکاب بزه مذکور کارت شناسایی یا سندی را نیز جعل و از آن استفاده کنند به مجازات جعل نیز محکوم می شوند. و همچنین چنانچه همراه با غصب عنوان لباس نظامی نیز پوشیده باشند علاوه بر مجازات غصب عنوان به مجازات بزه استفاده غیرقانونی از البسه نظامی موضوع ماده 555 قانون مجازات اسلامی نیز محکوم خواهند شد. 

مرتکبین غصب یا جعل عنوان دولتی ممکن است فرد عادی یا کارمند یا مستخدم دولت باشند، مستخدم یا کارمند دولت تنها در صورتی مشمول مفاد حکم ماده 555 قرار می گیرد که فاقد سمت رسمی و یا اذن از طرف دولت در امری باشد که خود را شاغل در آن معرفی کرده است. 


غصب مشاغل غیردولتی مشمول این ماده نیست و مقررات خاصی در خصوص برخی از مشاغل غیردولتی دیده می شود، به عنوان مثال به موجب ماده 55 قانون وکالت مصوب 25 بهمن 1315 وکلای معلق و اشخاص ممنوع الوکاله و به طور کلی هر شخصی که دارای پروانه وکالت نباشد از هرگونه تظاهر و مداخله در امر وکالت دادگستری ممنوع است اعم از اینکه عناوین تدلیس از قبیل مشاور حقوقی و غیره اختیار کند یا اینکه به وسیله شرکت و سایر عقود یا عضویت در موسسات خود را اصیل دعوی قلمداد کند به حبس تا شش ماه محکوم خواهد شد. به موجب ماده 32 قانون مطبوعات مصوب 23/12/1364، هر کس در نشریه یی خود را برخلاف واقع صاحب پروانه انتشار یا مدیرمسوول معرفی کند یا بدون داشتن پروانه به انتشار نشریه مبادرت کند طبق نظر حاکم شرع با وی رفتار خواهد شد. مقررات این ماده شامل دارندگان پروانه و مدیران مسوولی که سمت های مزبور را طبق قانون از دست داده اند نیز می شود. 

به موجب قانون مربوط به مقررات امور پزشکی و دارویی و مواد خوردنی و آشامیدنی اشتغال در امر پزشکی، داروسازی، دندانپزشکی و... غصب عناوین و مشاغل محسوب و مرتکب علاوه بر تعطیل کار به حبس و جریمه محکوم می شود. همچنین استفاده از عناوین مجعول و خلاف حقیقت روی تابلوی مطب و سرنسخه و... ممنوع و مرتکب علاوه بر جزای نقدی به مجازات حبس نیز محکوم می شود. بر مبنای قانون تعزیرات حکومتی امور بهداشتی و درمانی مصوب 1367 اعمالی همچون ایجاد موسسات پزشکی غیرمجاز توسط افراد غیرمتخصص و به کارگیری صاحبان حرفه های پزشکی و پیراپزشکی فاقد مجوزهای قانونی و تولید دارو بدون پروانه ساخت یا مجوز و تاسیس غیرقانونی داروخانه و نظایر اینها را ممنوع کرده است که کماکان تابع مقررات خاص خود است.

وکیل پایه یک دادگستری  قبول کلیه دعاوی  ٠٩١٢٧٠٤٥١٧٧

قصور و تقصیر پزشک

قصور پزشکی

تقصیرپزشکی«قصور» و «تقصیر» در پزشکی چیست؟

تفاوت "قصور پزشکی" و "تقصیر پزشکی" در این است که در "تقصیر پزشکی" نوعی عمد نهفته است و اراده قبلی در آن دخالت دارد؛ اما در "قصور پزشکی" نوعی غفلت وجود دارد که از روی سهو اتفاق می‌افتد. تقصیر پزشکی مصادیقی دارد که بی‌احتیاطی، بی‌مبالاتی، نبود مهارت و رعایت نکردن نظامات دولتی، مصادیق آن را تشکیل می‌دهد.
 قصور یک پدر یا مادر در تربیت فرزند خود، یا قصور فرد در مورد همسرش را می‌توان از مصادیق قصور عنوان کرد؛ زیرا در تربیت فرزند وظایفی بر عهده پدر یا مادر است و انجام ندادن این وظایف، قصور نامیده می‌شود. حتی در مسایل فقهی و عقیدتی تا آنجا پیش رفته‌ایم که انتخاب نام بد، برای فرزند هم، نوعی قصور محسوب می‌شود
بسته به نوع قصوری که شکل گرفته‌است، از سوی قانونگذار، مجازاتی نیز برای فرد در نظر گرفته می‌شود. برای مثال رانندگی اصولی دارد که باید رعایت شود و اگر این اصول رعایت نشود، جریمه یا مجازاتی برای او در نظر گرفته می‌شود.
یکی از موارد قصور، قصور پزشکی است. در قوانین و مقررات ما چند واژه خطا، قصور و تقصیر وجود دارد که گاهی مترادف و به ‌جای یکدیگر به‌ کار برده می‌شود؛ اما باید توجه داشته باشیم که قصور و تقصیر به‌ عنوان مصادیق خطا از دو حیث مدنی و کیفری قابل ‌بررسی هستند. البته تقصیر پزشکی معادل "خطای جزایی" است.
 
 تفاوت قصور پزشکی و تقصیر پزشکی
تفاوت "قصور پزشکی" و "تقصیر پزشکی" در این است که در "تقصیر پزشکی" نوعی عمد نهفته است و اراده قبلی در آن دخالت دارد؛ اما در "قصور پزشکی" نوعی غفلت وجود دارد که از روی سهو اتفاق می‌افتد. تقصیر پزشکی مصادیقی دارد که بی‌احتیاطی، بی‌مبالاتی، نبود مهارت و رعایت نکردن نظامات دولتی، مصادیق آن را تشکیل می‌دهد. 
قانونگذار در قانون مجازات اسلامی، مصوب سال 1392، مصادیق تقصیر پزشکی یا همان خطای جزایی را شامل: بی‌ احتیاطی و بی‌ مبالاتی می‌داند و نبود مهارت و رعایت نکردن نظامات دولتی، ذیل بی‌احتیاطی و بی‌مبالاتی قرار می‌گیرند. 
مسلما براساس قانون مسوولیت مدنی، فردی که به دیگری آسیبی وارد می‌کند، باید این آسیب را جبران کند؛ اما آیا در چنین شرایطی پزشک را باید به مجازات‌های کیفری چون زندان نیز محکوم کرد؟ این دقیقا شرایطی است که در حال حاضر جامعه پزشکی با آن روبرو شده و از آن احساس نگرانی می‌کند. 
 
در اینجاست که به نظر می‌رسد باید خطاهای پزشکی را به درجه‌ها و سطوح مختلفی تقسیم کرد و براساس شدت و حدت خطای رخ داده، مجازات مناسبی برای آن در نظر گرفت. در این رابطه 3 حالت زیر مفروض است:
  • حالت اول: گاه پزشک براساس وظایف خود عمل می‌کند و در عین حال که تبحر لازم را نیز دارد بیمارش دچار مشکلی می‌شود که حتی ممکن است منجر به فوت بیمار شود؛ مثل انجام اندوسکوپی به‌ وسیله پزشک متخصص با تبحر لازم و با امکانات مناسب که منجر به بروز پارگی مری و فوت بیمار شده‌است.
به نظر می‌رسد چنین رخدادی بیشتر از آنکه خطا و قصور محسوب شود، باید یک حادثه دانسته شود که پزشک هیچ‌گونه تقصیری در ایجاد آن نداشته و بنابراین قابل مجازات کیفری هم نخواهد بود. در چنین شرایطی منطقی به نظر می‌رسد که جبران خسارت‌های مادی و معنوی بیمار به‌وسیله پزشک، مجازات مناسبی برای او باشد.
  • حالت دوم: گاهی پیش می‌آید که پزشک به علت شرایط خاص ایجاد شده، آن‌گونه که باید، در انجام وظایف خود عمل نمی‌کند و اتفاقی و به شکل غیرعادی، نتیجه‌ای متفاوت از نتیجه معمول حاصل و بیمار دچار مشکل می‌شود.
 مثلا شرایطی که پزشک باید در عرض چند لحظه تصمیم بزرگی برای انتخاب روش درمان بیمار اورژانسی بگیرد و در چنین شرایطی به علت استرس زیاد و نبود زمان کافی برای تعقل و گرفتن تصمیم منطقی، بیمار دچار مشکل می‌شود یا متعاقب یک عمل جراحی سنگین و طولانی، یک گاز در شکم بیمار جا می‌ماند. 
در چنین شرایطی نیز منطقی به نظر می‌رسد که جبران خسارت‌های مادی و معنوی بیمار به ‌وسیله پزشک، مجازات مناسبی برای او باشد.
  • حالت سوم: زمانی پزشک بدون رعایت موازین و قواعد علمی و قانونی، اقدام به عملی می‌کند که منجر به وارد شدن آسیب به بیمار می‌شود. مثلا پزشکی بدون تخصص لازم، اقدام به القای بیهوشی در مطب و انجام رینوپلاستی بیمار می‌کند که حین عمل، بیمار دچار ایست قلبی شده و فوت می‌کند. در چنین حالتی به نظر می‌رسد که علاوه بر جبران خسارت‌های مادی و معنوی، باید مجازات‌های کیفری بسیار جدی نیز برای پزشک خاطی در نظر گرفته شود. 
در واقع در چنین حالتی تقصیر و خطای عمدی پزشک مطرح است که لازم است چنین فردی به شدیدترین وجه، مورد بازخواست انتظامی و قضایی قرار گیرد. مسلما اکثر قریب به اتفاق خطاهای پزشکی در 2 گروه اول و دوم قرار می‌گیرند و فقط تعداد بسیار معدودی از خطاهای پزشکی در گروه سوم جای خواهند گرفت که قطعا غیر قابل چشم‌پوشی خواهد بود و لازم است با خاطیان برخوردی قاطع صورت گیرد و صد البته محکومیت کیفری چون زندان نیز برای آنها در نظر گرفته شود. 
اگر بتوانیم طی رسیدگی به شکایات پزشکی، بین 3 حالت فوق افتراق قائل شویم و هر 3 مورد را با یک عنوان قصور یا خطای پزشکی نخوانیم، خواهیم توانست مجازات‌های متفاوتی نیز برای این موارد در نظر بگیریم که مسلما چنین روالی به عدل و انصاف نزدیک‌تر است.
بیشتر شکایات بیماران یا اطرافیان آنها از پزشکان در خصوص "خطا در تشخیص"، "بی‌احتیاطی" و "بی‌مبالاتی در معالجه و درمان بیماران" یا "مراقبت‌های بعد از عمل جراحی" است. برابر قانون، تخلف‌های پزشکی شامل سهل‌انگاری در انجام وظیفه، رعایت نکردن موازین علمی، شرعی و قانونی، افشا کردن اسرار و نوع بیماری، انجام اعمال خلاف شئون پزشکی، جذب بیمار از طریق تبلیغات گمراه‌کننده و فریفتن بیمار است.
 
این جرم جنبه عمومی هم دارد؟
تقصیر، جنبه عمومی دارد، مگر در موارد خاصی که قانونگذار استثنا کرده باشد؛ بنابراین تقصیر پزشکی، علاوه بر اینکه جنبه خصوصی دارد که با جبران خسارت و پرداخت دیه از سوی فرد خاطی همراه است، جنبه عمومی نیز دارد و مرتکب، با حبس و جزای نقدی یا محرومیت از حقوق اجتماعی، مجازات می‌شود.
 
نحوه اثبات قصور و تقصیر پزشکی
علاوه بر قانون مجازات اسلامی که به ماهیت تقصیر پزشکی و جرایم مرتبط با آن، می‌پردازد و مجازات حاکم بر جرایم و تقصیرات را مقرر می‌کند، قانون آیین دادرسی کیفری نیز، نحوه اثبات دعوی و چگونگی اثبات و رسیدگی به آن را بیان کرده است. در این رابطه تقصیر پزشکی با اخذ نظریه کارشناسی، از سازمان پزشکی قانونی یا سازمان نظام پزشکی اثبات می‌شود.
 
 کدام نهاد به موضوع قصور پزشکی رسیدگی می‌کند؟
دادگاه عمومی و انقلاب، مرجع رسیدگی به پرونده‌های مربوط به تقصیر پزشکی است و در تهران ناحیه خاصی از دادسرا، با عنوان "دادسرای ویژه پزشکی و دارویی" به ‌طور جداگانه به این مورد رسیدگی می‌کند. در برخی مراکز استان‌ها نیز، شعبه خاصی از دادگاه‌های عمومی و انقلاب، مرجع رسیدگی به این پرونده‌ها هستند؛ البته باید گفت که مرجع رسیدگی به قصور و تخلفات انتظامی پزشکی، دادسراهای انتظامی و هیأت‌های بدوی، تجدید نظر و عالی انتظامی سازمان نظام پزشکی است.

ساز و کار برخورد با قصور پزشکی
سازمان نظام ‌پزشکی در زمینه برخورد با قصور پزشکی، یک تشکیلات دادرسی دارد که برای بررسی این موضوع، در صورت صحت اثبات شاکی، مبنی بر رخ دادن قصوری از سوی یک پزشک یا پرستار، در صدد جبران این مساله برمی‌آیند.
 
 قانون وظیفه نظارتی برای رصد قصور پزشکان را به عهده وزارت بهداشت نیز گذاشته است یا فقط فرد بیماری می‌توان در این خصوص شاکی باشد؟
وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دانشگاه‌های علوم پزشکی سراسر کشور، وظیفه بازرسی و نظارت بر مؤسسه‌های پزشکی، مطب‌ها و مراکز درمانی را بر عهده دارند و اگر با جرم و تخلفی برخورد کردند، باید حسب مورد آن را به دادسرای ویژه جرایم پزشکی و دارویی یا شعبه خاص دادگاه‌های عمومی و انقلاب در مراکز استان‌ها یا شعب ویژه پزشکی و دارویی سازمان تعزیرات حکومتی یا دادسراهای انتظامی نظام پزشکی ارسال کنند.
البته باید تاکید کرد که مرجع رسیدگی به تقصیرات پزشکی همان‌گونه که اشاره شد، در تهران، دادسرای ویژه جرایم پزشکی و دارویی و در سایر شهرستان‌ها، دادسراهای عمومی و انقلاب است.
  
پزشکان در این حوزه چگونه مجازات می‌شوند؟
بر اساس ماده 495 قانون مجازات اسلامی، مصوب سال 1392، هرگاه پزشک در معالجاتی که انجام می‌دهد، موجب تلف یا صدمه بدنی شود، ضامن دیه است؛ مگر آن که عمل او مطابق مقررات پزشکی و موازین فنی باشد یا این که قبل از معالجه، برائت گرفته باشد و مرتکب تقصیری هم نشود و چنانچه اخذ برائت از مریض به دلیل نابالغ یا مجنون بودن او، معتبر نباشد یا تحصیل برائت از او، به دلیل بیهوشی و مانند آن ممکن نشود، برائت از ولی مریض، تحصیل می‌شود.
در تبصره یک این ماده آمده‌است: در صورت عدم قصور یا تقصیر پزشک، در علم و عمل، برای وی ضمان وجود ندارد، هرچند برائت اخذ نکرده باشد. همچنین بر اساس ماده 496 این قانون، پزشک در معالجاتی که دستور انجام آن را به مریض یا پرستار و مانند آن صادر می‌کند، درصورت تلف یا صدمه بدنی ضامن است؛ مگر آنکه مطابق ماده 495 این قانون عمل کند.
طبق تبصره‌های یک و دو این ماده نیز در موارد مزبور، هر گاه مریض یا پرستار بداند که دستور اشتباه است و موجب صدمه و تلف می‌شود و با وجود این به دستور عمل کند، پزشک ضامن نیست بلکه صدمه و خسارت مستند به خود مریض یا پرستار است. همچنین در قطع عضو یا جراحات ایجادشده در معالجات پزشکی، طبق ماده 495 این قانون عمل می‌شود.
 
لازم است که قضات رسیدگی‌کننده به این‌گونه جرایم، پزشک، باشند؟
خیر، لازمه اشتغال به قضاوت در دادسراها و دادگاه‌هایی که به جرایم پزشکی رسیدگی می‌کنند، تسلط بر مباحث پزشکی نیست؛ بلکه این قضات، باید متخصص و صاحب‌نظر در حوزه حقوق پزشکی باشند. 
 
خوشبختانه گروه حقوق پزشکی و مرکز تحقیقات اخلاق و حقوق پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، فعالیت‌های خوبی در این زمینه انجام داده‌است که در حال حاضر قضات دادسرای پزشکی و دارویی یا قضات دیگری که به این‌گونه جرائم رسیدگی می‌کنند، مدرک کارشناسی حقوق، علوم قضایی یا کارشناسی ارشد و دکترای سایر رشته‌های حقوقی داشته و در این زمینه تبحر دارند؛ اما در دادسرای انتظامی و هیأت‌های بدوی، تجدید نظر و عالی انتظامی نظام پزشکی، وضع به گونه دیگری است و همه افراد شاغل در این مراکز از جامعه پزشکی هستند.
 
درصورتی‌ که پزشک معالج مرتکب خطایی شود، این خطا متوجه رئیس بیمارستان است یا کادر درمانی؟
حضور پزشکان در مراکز درمانی، بیمارستان‌ها، درمانگاه‌ها و کلینیک‌ها برای معالجه بیماران، زمینه بروز مسئولیت برای مدیران مراکز درمانی ایجاد نمی‌کند. بر اساس اصل شخصی ‌بودن جرایم و مجازات، پزشک معالج در صورت تقصیر، تحت تعقیب قرار می‌گیرد نه مرکز درمانی؛البته به ‌جز موارد خاصی که ممکن است تقصیر و خطای جزایی به مسئول فنی یا مدیر مرکز درمانی بازگردد؛
 بنابراین در معالجه و درمان بیماران، پزشک معالج مسئول است و باید پاسخگو باشد که البته در گروه جراحی وضع به گونه دیگری است.
قبول وکالت در کلیه 

دعاوی توسط

 وکیلپایه 

یک دادگستری

  ٠٩١٢٧٠٤٥١٧٧

فسخ و تفاسخ و انفساخ ومنفسخ

فسخ و تفاسخ 

انفساخ و منفسح

فسخ:

1_اختصاص به عقود جایز دارد

2_جز ایقاعات است

3_ با اراده یکطرفه و یکجانبه محقق میشود.


⚖تفاسخ:

1_اختصاص به عقود لازم دارد

2_ جز اسباب سقوط تعهدات است.

2_ با اراده دو طرفه ونیاز به تراضی و توافق حداقل دو اراده دارد.


⚖منفسخ:

1_ اختصاص به عقود جایز دارد

2_ برهم خوردن خود به خودی است که در اثر عارضه یا خالتی یا وضعیتی در طرفین مانند(فوت ، جنون، سفه )


⚖انفساخ:

1_ اعم است، یعنی در عقود جایز و لازم قابلیت اعمال دارد.

2_ ناشی از عوامل خارجی مانند فورس ماژور


 قبول وکالت در کلیه دعاوی توسط وکیل پایه یک دادگستری ٠٩١٢٧٠٤٥١٧٧عباسیان

مواردی که چک قابل تعقیب کیفری نیست

مواردی که چک جنبه کیفری ندارد چک فاقد وصف کیفری

برای تعقیب کیفری صادرکننده چک بلامحل، دارنده چک باید شکایت کند؛ طبق قانون، دارنده چک به کسی گفته می‌شود که برای نخستین بار، چک را به بانک محال‌علیه ارایه می‌دهد و گواهی عدم پرداخت به نام او صادر می‌شود.

برای اینکه مشخص شود چه کسی برای نخستین بار، برای وصول وجه چک به بانک مراجعه کرده است، بانک‌ها مکلفند با مراجعه دارنده چک، هویت کامل و دقیق او را در پشت چک با ذکر تاریخ قید کنند.

شخصی که چک پس از برگشت از بانک، به وی منتقل می‌شود، حق شکایت کیفری ندارد البته اگر شخصی چک را برگشت بزند و سپس فوت کند، ورثه او حق تعقیب کیفری خواهند داشت زیرا چک قهرا به آنها منتقل شده است.
اگر بعد از برگشت چک، دارنده آن را به دیگری انتقال دهد یا اینکه پس از برگشت و تنظیم شکایت کیفری، شاکی، چک را به دیگری واگذار کند، تعقیب کیفری متوقف شده و متهم از این حیث قابل تعقیب نخواهد بود.

تحت چه شرایطی صادرکننده چک بلامحل قابل تعقیب کیفری است؟

در صورت تحقق شروطی، چک بلامحل دارای جنبه کیفری است و صادرکننده آن برای اعمال مجازا‌ت‌های مقرر در قانون صدور چک، قابل تعقیب کیفری خواهد بود. به ‌طور کلی باید گفت صادرکننده چک بلامحل، در صور ذیل قابل تعقیب است‌‌‌‌:

چک به‌ صورت تضمینی، سفیدامضا، بدون تاریخ و وعده‌دار نباشد؛ منظور از این ‌که چک وعده‌دار نباشد، این است که چک به‌روز صادر شده باشد.

در مواردی، اشخاص چک‌هایی را بابت تضمین امری یا انجام تعهدی یا مواردی دیگر صادر می‌کنند یا چک‌هایی را به ‌صورت امانت بدون تاریخ یا بدون تکمیل آن تسلیم اشخاص می‌کنند. این‌گونه چک‌ها به‌واسطه اینکه تضمینی یا سفیدامضا یا بدون تاریخ است، فاقد وصف کیفری بوده و تنها از طریق دادگاه‌های حقوقی قابل پیگیری است. حال چنانچه چکی به‌روز صادر شده باشد و به‌‌صورت تضمینی، سفیدامضا و بدون تاریخ نباشد و متعاقباً منتهی به صدور گواهی عدم‌ پرداخت شود، دارنده آن مجاز است با رعایت مواعدی که شرح آن خواهد آمد، با تنظیم شکواییه آن به دادسرا، صادرکننده را برای اعمال مجازات تحت تعقیب قرار دهد. (ماده 13 قانون صدور چک)
دارنده چک، باید ظرف مدت 6 ماه از تاریخ سررسید مندرج در متن چک، وجه آن را از بانک مطالبه کند.

در غیر این‌ صورت، یعنی چنانچه دارنده ظرف مدت فوق از تاریخ سررسید، نسبت به اخذ گواهی عدم‌ پرداخت (برگشتی) از بانک، اقدام نکند، حق شکایت کیفری خویش علیه صادرکننده را از دست داده و تنها می‌تواند از طریق تنظیم دادخواست و اقامه دعوای حقوقی در دادگاه‌های عمومی حقوقی، حقوق خویش را از صادرکننده مطالبه کند.

بنابراین دارنده باید قبل از انقضای مدت شش ماه از تاریخ سررسید، نسبت به برگشت زدن چک اقدام کند. (ماده 11 قانون صدورچک)

امکان طرح دعوای کیفری برای دارنده چک ظرف 6 ماه از تاریخ اخذ گواهی عدم پرداخت

دارنده چک باید پس از اخذ گواهی عدم‌ پرداخت (برگشتی)، ظرف مدت 6 ماه از تاریخ اخذ گواهی مزبور، نسبت به طرح دعوی کیفری اقدام کند؛ در غیر این ‌صورت نیز همانند مورد فوق، حق اقامه دعوی کیفری را از دست داده و تنها از طریق اقامه دعوای حقوقی می‌تواند حقوق خویش را پیگیری کند.

تنها شخصی می‌تواند علیه صادرکننده چک شکایت کیفری کند که گواهی عدم‌پرداخت یا به اصطلاح برگشتی صادره از بانک به‌ نام او باشد.

به عبارت دیگر در حالتی که پس از اخذ گواهی عدم‌پرداخت، دارنده، چک خویش را از طریق پشت‌نویسی به شخص دیگری واگذار کند، منتقل‌الیه (دارنده جدید چک)، حق شکایت کیفری علیه صادرکننده را نداشته و تنها از طریق اقامه دعوای حقوقی، باید نسبت به وصول مطالبات خود از صادرکننده اقدام کند. (ماده 11 قانون صدور چک) بسیاری از مراجعه‌کنندگان به بانک‌ها پس از اینکه متوجه می‌شوند چک دریافتی آنها بلامحل است، نمی‌دانند چگونه باید طرح دعوی کرده و اصولا این جرم جزو کدام دسته از جرایم محسوب می‌شود. همچنین بسیاری از کسانی که به دادگاه‌ها مراجعه می‌کنند، در مرحله اولیه با این امر به خوبی آشنا نیستند که این موضوع، خود باعث سرگردانی آنها در دادگاه‌ها می‌شود. این موضوع در حالی است که اگر از این موضوع به خوبی اطلاع داشته باشند که چگونه باید با این مورد خاص برخورد کرده و چه اقداماتی باید انجام دهند، شاید از سرگردانی و اطاله دادرسی رهایی یابند.

با شکایت دارنده چک، صادرکننده چک بلامحل قابل تعقیب است

قبل از تنظیم شکایت، باید نکاتی را مورد توجه قرار داد‌‌‌.

صدور چک بلامحل از جمله جرایم خصوصی محسوب شده و بدون شکایت دارنده چک، صادرکننده چک بلامحل قابل تعقیب نیست.

برای جلوگیری از زایل شدن حق شکایت کیفری، دارنده چک باید حداکثر تا ۶ ماه از تاریخ صدور چک برای وصول آن به بانک مربوطه مراجعه کرده و پس از اخذ گواهی عدم‌پرداخت نیز حداکثر تا ۶ ماه از تاریخ صدور گواهی عدم‌پرداخت،

شکایت خود را به مرجع قضایی تقدیم کند. تنها دارنده چک، حق شکایت کیفری دارد. از لحاظ قانونی، دارنده چک، شخصی است که برای نخستین بار چک را به بانک ارایه کرده و گواهی عدم‌پرداخت به نام وی صادرشده باشد

قبول وکالت در کلیه دعاوی توسط وکیل پایه یک دادگستری ٠٩١٢٧٠٤٥١٧٧ عباسیان

نفقه زن شاغل

vekalate-online.com

آیا نفقه به زنان شاغل تعلق می‌گیرد؟



اول آن که طبق ماده ۱۱۰۲ قانون مدنی همین که نکاح به طور صحیح واقع شد، روابط زوجیت بین طرفین موجود و حقوق و تکالیف زوجین از قبیل: مهر، نفقه، حسن برخورد و معاشرت و تمکین، در مقابل یکدیگر برقرار می‌شود. هم چنین وفق ماده ۱۱۰۶ همان قانون، در عقد دایم نفقه زن برعهده شوهر می‌باشد. صرف برقراری رابطه زوجیت مرد را مکلف به پرداخت نفقه می‌نماید و در این باب تمکین شرط استحقاق زن نسبت به نفقه نیست. اما در صورتی که زن از تمکین خوداری نماید و به عبارت دیگر ناشزه محسوب شود حق او بر نفقه، معلق بر تمکین خواهد شد. در نتیجه هرگاه به تشدید مبانی خانواده و حسن برخورد با همسر اهتمام ورزد، نفقه وی نیز دوباره برقرار خواهد شد. قبل از ورود به بحث شرایط تعلق نفقه به زن شایسته است که تعریفی مختصر از نفقه ارائه دهیم و مصادیق آن را برای روشن شدن جنبه‌های مختلف موضوع بیان نماییم.

اعاده دادرسی و جهات اعاده دادرسی

اعاده دادرسی و مرجع صالح اعاده دادرسی 


مرجع صلاحیت‎دار در رسیدگی به درخواست اعاده دادرسی کدام دادگاه است👇👇👇


 اعاده دادرسی از جمله روش‌های فوق‌العاده شکایت از احکام است که راهی برای برگشت به دادگاه صادرکننده حکم قبلی محسوب می‌شود؛ با این هدف که دادگاه از رأی قطعی سابق خود بازگردد، چرا که شاکی مدعی است صدور آن رأی اشتباه بوده و دلایل موجود اجازه نمی‌دهد که چنین حکمی باقی بماند.


مبنای اعاده دادرسی:


هدف اصلی از دادرسی حفظ حق و اجرای عدالت است و دادرس نیز مانند سایرین در معرض خطا و اشتباه قرار دارد. در صورتی که در نتیجه دادرسی حکمی صادر شود که با خطا همراه باشد، تردیدی نیست که باید به طور مجدد مورد رسیدگی قضایی قرار گیرد. بنابراین برای اینکه رأی دادگاه‎ها مصون از خطا باشد، اعاده دادرسی پیش‎بینی شده است.


انواع اعاده دادرسی:👇👇


اعاده دادرسی با توجه به نحوه‎ اقامه آن به دو نوع تقسیم می‌شود:


1- برابر بند الف ماده 432 قانون آیین دادرسی مدنی، اگر متقاضی اعاده دادرسی به طور مستقل آن را درخواست کند، این درخواست، اعاده دادرسی اصلی محسوب می‎شود. یعنی چنانچه بدون اینکه دعوایی در جریان رسیدگی باشد، یکی از طرفین حکمی که سابقا صادر شده است، درخواستی را به عنوان اعاده دادرسی مطرح کند، این درخواست، اعاده دادرسی اصلی بود که باید ضمن دادخواست به دادگاه صلاحیت‎دار تقدیم شود.


2- در مقابل اعاده دادرسی اصلی، اعاده دادرسی طاری قرار دارد که در بند ب همان ماده به آن اشاره شده است. اعاده دادرسی طاری در ضمن دادرسی مطرح می‎شود؛ این در حالی است که در اعاده دادرسی اصلی پرونده‎ای در حال رسیدگی نیست تا ضمن آن اعاده دادرسی مطرح شود.



جهات درخواست اعاده دادرسی:


اعاده دادرسی به استحکام احکام لطمه می‎زند و اعتبار احکام را سست می‎کند، بنابراین استفاده از آن بسیار محدود است و تنها در مواردی که قانون مقرر کرده، قابل استفاده است. در جلسه دادرسی نیز تنها به جهتی رسیدگی می‎شود که در دادخواست اعاده دادرسی قید شده است. 

بر اساس ماده 436 قانون آیین دادرسی مدنی، در اعاده دادرسی به جز آنچه که در دادخواست اعاده دادرسی ذکر شده است، جهت دیگری مورد رسیدگی قرار نمی‌گیرد.

‌جهات اعاده 👇👇

جهات اعاده دادرسی عبارت است از:


1- موضوع حکم، مورد ادعای خواهان نبوده باشد. به عنوان مثال، خواهان از دادگاه، صدور حکم تخلیه را تقاضا کند و دادگاه علاوه بر صدور حکم تخلیه، حکم به پرداخت اجرت‎المثل صادر کند.


2- حکم به میزان بیشتر از خواسته صادر شده باشد. مانند اینکه خواسته خواهان 10 میلیون تومان است اما دادگاه بر اساس نظر کارشناس حکم به پرداخت 15 میلیون تومان خسارت داده است. این جهت اعاده دادرسی در مواردی قابل تحقق است که خواسته پول رایج ایران، پول خارجی یا مالی کلی باشد. (مانند صد تن گندم یا سکه طلا) ارایه حکم مورد درخواست اعاده دادرسی دلیل تحقق این جهت اعاده دادرسی است.


3- وجود تضاد در مفاد یک حکم که ناشی از استناد به اصول یا به مواد متضاد باشد. مثلاً دادگاه شرط ضمن عقد را نامشروع دانسته و در عین حال با استناد به ماده 237 قانون مدنی، خوانده را ملزم به انجام آن شرط کرده است.


4- حکم صادره با حکم دیگری در خصوص همان دعوا و اصحاب آن، که قبلاً توسط همان دادگاه صادر شده است، متضاد باشد؛ بدون آن‎ که سبب قانونی موجب این مغایرت باشد.


5- طرف مقابل درخواست‎کننده اعاده دادرسی حیله و تقلبی به‎ کار برده که در حکم دادگاه موثر بوده است. حیله و تقلب می‎تواند مصادیق متعددی داشته باشد. مانند اینکه خواهان کاری کند که شخصی غیر از خوانده به‎ عنوان خوانده در دادگاه حاضر شود و برخلاف واقع به صحت ادعاهای خواهان اقرار کند.


6- حکم دادگاه مستند به اسنادی بوده که پس از صدور حکم، جعلی بودن آنها ثابت شده باشد.

7- پس از صدور حکم، اسناد و مدارکی به دست می‎آید که دلیل حقانیت درخواست‎کننده اعاده دادرسی باشد و ثابت شود اسناد و مدارک یادشده در جریان دادرسی مکتوم بوده و در اختیار متقاضی نبوده است.

مرجع اعاده دادرسی

بر اساس ماده 432 قانون آیین دادرسی مدنی، مرجع صلاحیت‎دار در رسیدگی به درخواست اعاده دادرسی دادگاهی است که حکم قطعی را صادر کرده است